داستان مزرعه سيب زمینی داستان کوتاه و جالب داستان کوتاه مزرعه سيب زمینی پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد. او میخواست مزرعه سیبزمینیاش را شخم بزند اما این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود. پیرمرد نامه ای …
توضیحات بیشتر »داستان کوتاه کلوچه
داستان کوتاه کلوچه داستان های جالب و خواندنی داستان کوتاه کلوچه زن جوانی بستهای کلوچه و کتابی خرید و روی نیمکتی در قسمت ویژه فرودگاه نشست که استراحت و مطالعه کند تا نوبت پروازش برسد. در کنار او مردی نیز نشسته بود که مشغول خواندن مجله بود. وقتی …
توضیحات بیشتر »داستان کوتاه پاره آجر و مرد ثروتمند
داستان کوتاه پاره آجر و مرد ثروتمند داستان های کوتاه و خواندنی روزي مردي ثروتمند در اتومبيل جديد و گران قيمت خود با سرعت فراوان از خيابان كم رفت و آمدي ميگذشت. ناگهان از بين دو اتومبيل پارك شده در كنار خيابان، يك پسر بچه پاره آجري به سمت …
توضیحات بیشتر »