اشعار پیشواز ماه محرم
دل دمادم نینوایی می شود
بار دیگر كربلایی می شود
موسم ماه محرم می رسد
دل به یكباره هوایی می شود
می زند دم از حسینِ فاطمه
نغمه ی دل آشنایی می شود
دست ها سوی ضریحش می رود
عازم كوی گدایی می شود
بزم ماتم با صدای نام او
بزم اشكِ با صفایی می شود
هیئت سوگ و عزای عاشقان
شامل لطف خدایی می شود
اشك ماتم بر علی اكبرش
درد عالم را دوایی می شود
از مرام ساقی لب تشنگان
خوی ما هم باوفایی می شود
در عزای اصغرِ شش ماهه اش
سینه ها مهد نوایی می شود
با دل شیدای زینب خواهرش
دل حریم كبریایی می شود
نالم از دیدار زینب با حسین
آن زمانی كه جدایی می شود
جان بسوزد بر رقیه دخترش
در عزایش دل فدایی می شود
در میان محفل ذكرِ حسین
بر دلِ تنگم ندایی می شود
فطرس افسرده با سوزِ دلش
گفت بر من هم دعائی می شود؟
حسن ثابت جو
مداحی ورود به محرم
سلام ای طلوعِ هلالِ شکسته
تو ای فجرِ قرآنِ در خون نشسته
چنان در پسِ غم پُر از بُغض و آهی
نشد باورم که تو آن روی ماهی
الا ای هلالی که هم رنگِ خونی
ز داغِ شقایق چِه مستِ جنونی
شد از داغِ کرببلا قامتت خم
چو دریا شدی موجی از هاله ی غم
سلام ای قدم های خورشید عالم
حسین ای همه شور و حالِ محرم
گِلِ جانِ ما را ز خونت سرشتند
به بزمِ ولایت محبت نوشتند!
هستی محرابی
اشعار پیشواز ماه محرم
محرّم آمده از شهر غم، عَلَم در دست
برای سینه زدن، تکیه شد سراسر دست
محرّم آمد و خمخانهی ازل وا شد
وضو ز. باده گرفتم، زدم به ساغر دست
حسین آمده با ذوالفقار گریانش
که: هان حسینم و تنهاترین علم بر دست
حسین آمده تا شرح شقشقیّه کند
حسین آمده با خطبهی پدر در دست
(چو دست برد به تیغ، آسمانیان گفتند:
به ذوالفقار مگر برده است حیدر، دست؟)
چو ذوالفقار علی چرخ میزند، بی تاب
چه حال داده خدایا مگر به اکبر دست؟
ز. خیمه گاه میآید چو گرد باد عطش
حسین را بنگر پارهی جگر در دست!
چه روز بود که دیدیم ما به کرب و بلا!
چه حال بود به ما داد روز محشر دست!
بدو شکایت اهل مدینه خواهم برد
به خواب گر دهدم دیدن پیمبر، دست
نشسته ام به تماشای زیر و رو شدنم
به لحظهای که برد شمر، سوی خنجر، دست
به خویش مینگرم با دو چشم خون آلود
نگاه کردم و در نهر شد شناور، دست
به رود علقمه بنگر که میزند بر سر
به دستگیریِمان موج شد سراسر دست!
نمیتوانم بر روی عشق، بندم چشم
نمیتوانم بردارم از برادر، دست
تو هر دو چشم من! از هر دو چشم، چشم بپوش
ز. هر دو دست، برادر! بشوی دیگر، دست
به پای دست تو سر میدهند، سرداران
به احترام تو با چشم شد برابر، دست!
به یاد دست توای روشنای چشم حسین!
چقدر شام غریبان زدیم بر سر، دست
تو را فروتنی از اسب بر زمین انداخت
نمیرسید وگرنه به آن صنوبر، دست
قنوت، پر زدن دستهای مشتاق است
به احترام ابوالفضل میکشد، پر، دست!
مگر تو دست بگیری که دستگیر تویی
به آستان شفاعت نمیرسد هر دست!
اگر چه پیش قدت شد قصیده ام کوتاه
به اشتیاق تو شد، سطر سطر دفتر، دست
حدیث دست تو را هیچ کس نخواهد گفت:
مگر به روز قیامت رود به منبر، دست
نوشته اشعار پیشواز ماه محرم اولین بار در روبکا. پدیدار شد.