بایگانی برچسب: داستان کوتاه

داستان حکمت خدا

داستان درباره حکمت خدا ﺣﺘﻤﺎ ﺣﻜﻤﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭي ﭘﺎﺩﺷﺎهي بود که ﻭﺯﻳﺮي داشت که همیشه ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﺮ حادثه و ﺍﺗﻔﺎﻕ خير ﻳﺎ ﺷﺮي ﻛﻪ ﺑﺮﺍﯼ شاه می افتاد،ﺑﻪ پادشاه ميگفت : “ﺣﺘﻤﺎ ﺣﻜﻤﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ!” ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ چاقو ﺑﺮﻳﺪ ﻭ ﻭﺯﻳﺮ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﺸﻪ …

توضیحات بیشتر »

داستان آموزنده ی غوغای سکوت

داستان آموزنده ی غوغای سکوت داستان کوتاه غوغای سکوت غوغای سکوت روزی کشاورزی متوجّه شد ساعتش را در انبار علوفه گم کرده است. ساعتی معمولی امّا با خاطره ای از گذشته و ارزشی عاطفی بود. بعد از آن که در میان علوفه بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی …

توضیحات بیشتر »

حکایت استادان عارف

حکایت استادان عارف حکایت استادان عارف یكی از مریدان عارف بزرگی، در بستر مرگ استاد از او پرسید: مولای من استاد شما كه بود؟ عارف: صدها استاد داشته ام. مريد: كدام استاد تأثیر بیشتری بر شما گذاشته است؟ عارف اندیشید و گفت: در واقع مهمترین امور را سه نفر به …

توضیحات بیشتر »

حکایت خر در گل مانده

حکایت خر در گل مانده خر در گل مانده حکایت «خر در گل مانده» مردی خری دید که در گل گیرکرده بود و صاحب خر از بیرون كشیدن آن خسته شده بود.  برای كمك كردن دُم خر را گرفت و زور زد!  دُم خر از جای كنده شد. فریاد از …

توضیحات بیشتر »

داستان کوتاه، خداوند از انسان چه مي خواهد

داستان کوتاه، خداوند از انسان چه مي خواهد   داستان کوتاه و آموزنده خداوند از انسان چه مي خواهد شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع و گریه و زاری بود. در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه استاد خود را، بالای سرش دید، که با تعجب و …

توضیحات بیشتر »

داستان مزرعه سيب‌ زمینی

داستان مزرعه سيب‌ زمینی   داستان کوتاه و جالب داستان کوتاه مزرعه سيب‌ زمینی پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد. او می‌خواست مزرعه سیب‌زمینی‌اش را شخم بزند اما این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود. پیرمرد نامه ای …

توضیحات بیشتر »

داستان کوتاه کلوچه

داستان کوتاه کلوچه   داستان های جالب و خواندنی   داستان کوتاه کلوچه زن جوانی بسته‌ای کلوچه و کتابی خرید و روی نیمکتی در قسمت ویژه فرودگاه نشست که استراحت و مطالعه کند تا نوبت پروازش برسد. در کنار او مردی نیز نشسته بود که مشغول خواندن مجله بود. وقتی …

توضیحات بیشتر »

داستان کوتاه پنجره بیمارستان و دو بیمار

داستان کوتاه پنجره بیمارستان و دو بیمار   داستان های کوتاه جالب و خواندنی   پنجره بیمارستان و دو بیمار در بیمارستانی، دو بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش که کنار تنها پنجره اتاق بود بنشیند …

توضیحات بیشتر »

داستان کشتی به گل نشسته

داستان کشتی به گل نشسته   داستان خواندنی کشتی به گل نشسته یکی از روزها ناخدای یک کشتی و سرمهندس آن در این‌ باره بحث می‌کردند که در کار اداره و هدایت کشتی کدام‌یک نقش مهم‌تری دارند. بحث به‌شدت بالا گرفت و ناخدا پیشنهاد کرد که یک روز جایشان را …

توضیحات بیشتر »

داستان کوتاه آكواريوم

داستان کوتاه آكواريوم   داستان های جالب و خواندنی داستان کوتاه و آموزنده آكواريوم دانشمندي آزمایش جالبی انجام داد، او یک اکواریم شیشه‌ای ساخت و اونو با یک دیوار شیشه‌ای دو قسمت کرد‌. تو یه قسمت یه ماهی بزرگتر انداخت و در قسمت دیگه یه ماهی کوچیکتر. ماهی کوچیکه تنها …

توضیحات بیشتر »

درسی پندآموز از سقراط، حکیم معروف یونانی

درسی پندآموز از سقراط، حکیم معروف یونانی   حکایت های جالب و خواندنی   درسي از سقراط روزی سقراط (حکیم معروف یونانی)، مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر است. علت ناراحتیش را پرسید، پاسخ داد: “در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم، جواب …

توضیحات بیشتر »

داستان کوتاه شمع فرشته

داستان کوتاه شمع فرشته   داستان جالب و خواندنی داستان کوتاه شمع فرشته مردي كه همسرش را از دست داده بود، دختر سه ساله اش را بسيار دوست ميداشت. دخترك به بيماري سختي مبتلا شد، پدر به هر دري زد تا كودك سلامتي‌اش را دوباره به دست آورد هرچه پول …

توضیحات بیشتر »

داستان کوتاه پاره آجر و مرد ثروتمند

داستان کوتاه پاره آجر و مرد ثروتمند داستان های کوتاه و خواندنی   روزي مردي ثروتمند در اتومبيل جديد و گران قيمت خود با سرعت فراوان از خيابان كم رفت و آمدي مي‌گذشت. ناگهان از بين دو اتومبيل پارك شده در كنار خيابان، يك پسر بچه پاره آجري به سمت …

توضیحات بیشتر »